۱۴۰۴ آبان ۲۱, چهارشنبه

از تونس تا ایران؛ شعله‌هایی که سفیر خشم شدند

 



از تونس تا ایران؛ شعله‌هایی که سفیر خشم شدند


در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰، محمد بوعزیزی، یک فروشنده دوره‌گرد میوه در شهر سیدی بوزید تونس، پس از آن‌که مأموران شهرداری بساط او را جمع کردند، ترازو و میوه‌هایش را ضبط کردند، و رفتار تحقیرآمیز و غیرانسانی با او کردند، مقابل ساختمان فرمانداری بنزین ریخت و خود را آتش زد. 

این اقدام، اگرچه ابتدا یک حادثه شخصی بود، اما به نمادی بدل گشت برای میلیون‌ها جوان و شهروندی که خود را منزوی، تحقیرشده و بدون امکان دیدن آینده می‌دیدند. در عرض چند هفته، تونس به صحنهٔ اعتراضات فراگیر تبدیل شد و نظام زین‌العابدین بن‌علی پس از ۲۳‌ سال سرنگون شد. 

اکنون، در ایران، در شهر اهواز استان خوزستان، جوانی به نام احمد بلدی، حدود ۲۰ ساله، پس از آن‌که شهرداری یا دستگاه‌های محلی کیوسک یا منبع درآمد خانواده‌اش را تخریب کردند و او احساس کرد راه مبارزه قانونی بسته است، خود را آتش زد.  این اقدام، اگرچه تازه است، اما بازتابی از ساختاری است که شهروندانش را در محاصرهٔ فشار اقتصادی، تبعیض منطقه‌ای، و فقدان راه‌های اعتراض مشروع قرار داده است.


ساختارهای به‌کاررفته – علل مشترک، تفاوت‌ها و معانی


علل مشترک


۱. فقدان کرامت و احساس تحقیر:

در تونس، بوعزیزی نه فقط با فقر روبه‌رو بود، بلکه از تحقیر دستگاه‌های حکومتی خسته شده بود—پلیس و شهرداری او را به‌طور مکرر تحت فشار گذاشته بودند. 

در ایران، بلدی نیز وقتی دید کسی نمی‌خواهد به صدای او گوش دهد و احساس کرد تنها راهش این عمل است، به این گزینه روی آورد.

۲. بیکاری و فقدان چشم‌انداز:

در ایران نرخ بیکاری و به خصوص بیکاری جوانان بسیار بالا گزارش شده است؛ برخی مناطق نرخ بیکاری جوانان را تا ۵۰–۶۳ درصد برآورد کرده‌اند.  همچنین در استان خوزستان یکی از گزارش‌ها نرخ بیکاری جوانان را ۳۴٫۴٪ گزارش می‌کند. 

در تونس نیز نرخ بیکاری جوانان بالا بود و مناطق داخلی کشور بیشتر مورد بی‌توجهی قرار داشتند. 

۳. نبود مسیر اعتراض مشروع:

وقتی فرد نمی‌تواند از کانال‌های قانونی، رسانه‌ای یا تشکل‌های مدنی صدایش را به گوش مقامات برساند، تبدیل به گزینهٔ افراطی می‌شود. بوعزیزی پس از مراجعه به فرمانداری پاسخی نگرفت.  در ایران هم، گزارش‌ها نشان می‌دهد که حکومت نگران بازتاب این گونه اقدامات است و با وحشت نسبت به پیامد آن‌ها واکنش نشان می‌دهد. 

۴. تبعیض منطقه‌ای، قومی یا طبقاتی:

در تونس، مناطق داخلی مانند سیدی بوزید مدت‌ها از امکانات محروم بودند، و توجه سرمایه‌گذاری‌ها عمدتاً به مناطق ساحلی رفت. 

در ایران نیز خوزستان به‌عنوان یکی از استان‌های محروم با فشار اقتصادی، اقلیت‌های قومی، فقدان زیرساخت‌ها مواجه است. 


تفاوت‌ها و شرایط ویژه


سطح سرکوب و کنترل رسانه‌ها: حکومت تونس پیش از سقوط کمتر توانسته بود ابزارهای مدرن کنترل را بسیج کند، رسانه‌های اجتماعی اثرگذار بودند. در ایران، کنترل رسانه‌ای، اینترنتی و سرکوب اعتراضات بسیار شدیدتر است و امکان بازتاب گستردهٔ اولیه کمتر است.

تاریخ اعتراض و تشکل مدنی: تونس دارای جنبش‌های مدنی نسبتاً فعال‌تر بود و اتحادیه‌ها، نهادهای حقوق بشر، دانشگاه‌ها فعال‌تر عمل می‌کردند؛ ایران اما دارای سابقهٔ سرکوب شدید تشکل‌های مدنی و مشکلات متعدد ساختاری است. 

سطح فساد و نابرابری اقتصاد منطقه‌ای: در ایران، هم فساد نهادینه شده و هم نابرابری منطقه‌ای شدید، که باعث می‌شود ترکیب فشارها بیشتر شود. در تونس نیز این موارد وجود داشت اما شاید شدت یا تشدید آن تا این حد نبود.


وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران؛ چرا نقطهٔ جوش نزدیک است؟


گزارش یک مرکز پژوهشی مجلس ایران نشان می‌دهد در برخی نقاط نرخ بیکاری جوانان تا ۵۰–۶۳ درصد گزارش شده است. 

استان خوزستان دارای نرخ بیکاری جوانان تقریباً ۳۴٫۴٪ بوده است. 

مطالعات نشان داده‌اند که نرخ خودسوزی در ایران حدود ۴٫۵ مورد در هر ۱۰۰٬۰۰۰ نفر است و این نوع اقدام‌ها حدود ۱۶٪ از کل بستری‌های درمانی سوختگی را تشکیل می‌دهند. 

تحلیلگران می‌گویند وضعیت جمعیتی ایران—با جمعیت جوان بالا، امید به تغییر، و چشم‌انداز محدود اقتصادی—یکی از عوامل اصلی نارضایتی است.

علاوه بر این، اعتراضات اخیر ایران نشان داده‌اند که وقتی اقتصاد، سرکوب و فقدان آزادی با هم ترکیب شوند، جامعه در کمتر از چند هفته می‌تواند وارد حرکت شود. برای مثال، اعتراضات آبان ۱۳۹۸ با افزایش قیمت سوخت شروع شد و طی چند روز به بسیاری از شهرها گسترش یافت. 

این‌ها نشان می‌دهد که ایران نه فقط دارای “شرایط مشابه با تونس” است، بلکه شرایطش از نظر نقاط بحرانی در برخی بخش‌ها حتی از تونس آن زمان فراتر رفته است.


 مقایسه ایران با تونس؛ درس‌ها و هشدارها


تونس پس از بوعزیزی


محمد بوعزیزی را بسیاری “جرقهٔ انقلاب” می‌دانند. پس از او تونس شاهد سقوط نظام بن‌علی شد، و یکی از معدود نمادهای موفق تغییر پس از بهار عربی لقب گرفت. 

اما ده سال پس از آن نیز، تحلیلگران می‌گویند که تونس هنوز با معضل اصلی یعنی اشتغال جوانان، عدالت منطقه‌ای و تحقق وعده‌های انقلاب مواجه است. 


ایران؛ مسیر مشابه یا متفاوت؟


در ایران، با وجود سرکوب شدید، جامعه در حد وسیعی دچار خستگی، ناامیدی و ضعف اعتماد به حکومت شده است. وقتی حادثه‌ای مانند خودسوزی احمد بلدی رخ می‌دهد، می‌تواند به جرقهٔ اعتراض بدل شود، اگر شرایط به‌گونه‌ای باشد که آن جرقه به «حس همگانی» بدل گردد.

اما حکومت ایران با کنترل سخت، سانسور، سرکوب اعتراضات و ناتوانی در پاسخ به مطالبات اقتصادی، تلاش می‌کند مانع از گسترش شود—که دقیقاً همان نقطه‌ای است که اگر این مانع شکست بخورد، شرایط به «نقطهٔ لمس انفجار» می‌رسد.


درس‌های قابل استخراج


جرقهٔ فردی زمانی به انقلاب یا موج اعتراضی بدل می‌شود که جامعه آماده باشد: فقر، نابرابری، ناامیدی، فقدان مسیر اعتراض—all کنار هم باشند.

در ایران، همهٔ این مولفه‌ها وجود دارد؛ یعنی شرط «موعد سررسیدن» است.

اگر حکومت به‌جای اصلاح ساختاری، فقط به سرکوب ادامه دهد، احتمال انفجار بالا می‌رود. چون سرکوب شدید، به جای کاهش خشم، آن را می‌فشارد تا وقتی ترک کند — واکنش در لحظهٔ ترک، می‌تواند شدیدتر باشد.

تفاوت تونس و ایران در این است که ایران از نظر ابزار کنترل، تجربهٔ بیشتری دارد؛ بنابراین احتمال دارد حرکت‌ها دیرتر، پنهانی‌تر اما عمیق‌تر شوند.


 هشدار و چشم‌انداز آینده


اگر حکومت ایران نتواند به سرعت و جدیت پاسخ دهد به مطالبات:

ایجاد اشتغال واقعی برای جوانان؛

کاهش نابرابری منطقه‌ای، قومی، جنسی؛

افزایش آزادی‌های مدنی و امکان اعتراض؛

کاهش فساد و شفافیت بیشتر؛


ممکن است شاهد رخدادی باشیم مشابه تونس؛ اما نه لزوماً با همان الگو—شاید با انفجار زیرپوستی، موج‌های متوالی اعتراض که ابتدا محلی هستند، سپس به شهری و نهایتاً ملی بدل می‌شوند.

خودسوزی احمد بلدی اگر دیده شود، اگر رسانه‌ها آن را بازتاب دهند، اگر جوانان و کارگران آن را «نماد خودشان» بدانند، می‌تواند به نقطهٔ عطف بدل شود.

اما اگر حکومت همان مسیر سرکوب بدون پاسخ را ادامه دهد، فریادی که از اعماق جامعه بلند می‌شود، ممکن است نه در خیابان بلکه در ذهن، روان، و آیندهٔ اجتماعی ایران شعله‌ور شود—with پیامدهایی که قابل پیش‌بینی نیستند.


سخن آخر


حادثهٔ محمد بوعزیزی و محمد بلدی بیش از دو عمل فردی فاقد ارتباط‌اند؛ آن‌ها نماد دایمیِ خشم انسانی در برابر نظام‌هایی هستند که نمی‌شنوند، نمی‌بینند و نمی‌خواهند تغییر دهند.

تونسی‌ها با بوعزیزی حرکت کردند و بن‌علی فرو ریخت؛ ایرانی‌ها ممکن است با بلدی یا ده‌ها بلدی دیگر، اما مسیرشان متفاوت باشد—طولانی‌تر، زیرپوستی‌تر، خشن‌تر.

در ایران، ترکیدن مقولهٔ «خودسوزی اعتراضی» می‌تواند نمایانگر نقطهٔ شکست نظام باشد — نه فقط از لحاظ اقتصادی یا اجتماعی، بلکه از لحاظ مشروعیت و پایداری سیاسی. وقتی مردم باور کنند که سیستم نه برای آنهاست، بلکه بر علیه آنها، دیگر هیچ مهر تأییدی باقی نمی‌ماند.

حکومت ایران، اگر بخواهد، هنوز فرصت دارد تا این مسیر را تغییر دهد؛ اما اگر نکند، ممکن است یکی از بزرگ‌ترین جرقه‌های اعتراض مدنی منطقهٔ خاورمیانه از دل همین خوزستان، همین کیوسک‌های تخریب‌شده، همین جوانان سرخورده برخیزد—و این‌بار نه فقط جرقه، بلکه آتش خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گزارشی از مطالبات بیمه‌ای و اخراج کارگران در ۲ واحد مختلف

  گزارشی از مطالبات بیمه‌ای و اخراج کارگران در ۲ واحد مختلف خبرگزاری هرانا – شماری از کارگران شرکتی شاغل در ابنیه فنی راه‌آهن زاهدان از تاخی...